مهدیه جانم! برای تولدت مراسم کوچکی در سلولم برگزار کردم، در واقع تنها کاری که از دستم بر آمد. وقتی به سرنوشتمان میاندیشم پیمیبرم که بیست سال پیش ما فقط همدیگر را انتخاب نکردیم، بلکه کشف کردیم. در آن زمان شاید کمتر کسی فکر میکرد که دخترک شیطون و یک دنده و غیر سفید محمد -آقای بزرگوار- شخصیتی به غایت توانمند، خردمند، با تدبیر، شکیبا و فداکار است و میتواند از گذر سختیها و رنجهای بسیار همسر و مادری نمونه باشد. من در کنار تو و بچههامان خوشبختی را با همه وجودم تجربه کردم و بسیار چیزها از سلوک تو آموختم. به لطف خداوند روزی که آن تجربههای دلنشین و شیرین را از نو آغاز کنیم. دیر نیست، پس تا آن روز تحمل و شکیبایی تنها راه چاره است. تولدت مبارک باشد. احمد ۲۹/۴/۹۰ زندان رجای شهر، بند ۴، سالن ۱۲ ، سلول۲۴ |
(published by Kaleme )